گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
مقصد ششم در بیان احادیث متواتره است







اشاره
از جانبین که دلالت بر امامت و خلافت و فضیلت و جلالت آن حضرت میکند و معایب و مثالب اعدادي آن حضرت و در آن چند
فصل است:
فصل اول در حدیث غدیر خم است
و نص صریح امامت که در آن روز حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بر حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام و امامت آن
حضرت نمودند بدان که قصه غدیر از متواتراتست و کسی که انکار تواتر آن نماید انکار تواتر وجود مکه 95
میتواند نمود زیرا که چنانچه وجود مکه و مدینه متواتر است و تا حال اثر آن مسجد باقیست و اهل آن محل و اطراف و نواحی آن
همه این قصه را نقل میکنند از پدران خود و محل قیام حضرت رسول (ص) را نشان میدهند همچنانکه حجۀ الوداع و سایر غزوات
حضرت رسول (ص) متواتر است نزول آن حضرت در غدیر از براي بیان منزلۀ جلیله از منازل امیر المؤمنین علیه السّلام و اصحاب
خود را جمع کردن و خطبه خواندن متواتر است و کسی در این امور خلاف نکرده است و خلافی که کردهاند در بعضی
خصوصیات واقعه و خطبه و دلالات بر خلاف است و چون احادیث این مطلب زیاده از آنست که در این مختصر احصاء توان نمود
مجملی از این قصه را با احادیثی که در صحاح مشهوره عامه مذکور است ایراد مینمایم سید بن طاوس در کتاب اقبال گفته است
که نص حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بر حضرت امیر علیه السّلام در روز غدیر بامامت از آن واضحتر است که احتیاج
ببیان داشته باشد و لیکن ذکر میکنم اسماء جماعتی را که در این باب تصانیف کردهاند و احادیث این مطلب را ایراد نمودهاند از آن
جمله مسعود بن ناصر سجستانی است که از ثقات علماء مخالفان است در کتاب ولایت که هفده جزو است حدیث غدیر را از صد
و بیست نفر از صحابه روایت کرده است و محمد بن جریر طبري صاحب تاریخ در کتاب رد علی الخرقوصیه به هفتاد و پنج طریق
روایت کرده است و أبو القاسم حسکانی بطرق بسیار روایت کرده است و ابن عقده حافظ در کتاب الولایۀ بصد و پنج طریق روایت
کرده است پس تفصیل این قصه را از مؤلف کتاب النشر و الطی نقل کرده است و او از کتاب معتبره مخالفان روایت کرده است از
حذیفۀ بن الیمان که گفت حقتعالی فرستاد بر پیغمبرش این آیه را النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا
الْأَرْحامِ بَعْضُ هُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ یعنی پیغمبر اولی است بمؤمنین از جانهاي ایشان و زنهاي او
مادرهاي ایشان است و خویشان رحمی بعضی از ایشان اولیاند ببعضی در کتاب خدا از مؤمنان و مهاجران پس صحابه گفتند
چیست آن ولایتی که شما بآن احقید از ما بجانهاي ما فرمود که شنیدن و اطاعت کردنست در آنچه خواهید و نخواهید ما گفتیم
شنیدیم و اطاعت کردیم پس حقتعالی این آیه را فرستاد که وَ اذْکُرُوا نِعْمَۀَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِي واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا
یعنی یاد کنید نعمت خدا را بر شما و پیمانی که محکم کردیم بر شما در وقتی که گفتید شنیدیم و اطاعت کردیم و اینها در مدینه
صفحه 68 از 214
بود پس بیرون رفتیم بسوي مکه با حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم براي حجۀ الوداع پس جبرئیل نازل شد و گفت
پروردگار سلام میرساند ترا که علی علیه السّلام را نصب کن که هادي مردم و پیشواي ایشان باشد حضرت آن قدر گریست که
ریش مبارکش تر شد 96 و گفت یا جبرئیل قوم من عهد ایشان به جاهلیت و کفر نزدیک است و بضرب شمشیر
خواهی نخواهی ایشان را بدین در آوردم تا اطاعت من کردند پس حال ایشان چگونه خواهد بود اگر دیگري را بر ایشان مسلط
گردانم پس جبرئیل علیه السّلام بالا رفت و پیش از حج وداع حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حضرت امیر علیه السّلام را
بیمن فرستاده بود و در مکه بآن حضرت ملحق گردید روزي علی علیه السّلام در نزدیک مکه نماز میکرد چون برکوع رفت سائلی
سؤالی کرد حضرت در رکوع انگشتر خود را باو داد پس آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ نازل شد چنانچه در سیاق آیات در شأن او گذشت
پس حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اللَّه اکبر گفت و آیه را بر ما خواند و گفت برخیزید تا ببینیم که این صفاتی که خدا
فرموده در کی ظاهر گردیده است چون حضرت رسول (ص) داخل مسجد شد سائلی از مسجد بیرون رفت پرسید از کجا میآئی
گفت از نزد این مردي که نماز میکند این انگشتر را در رکوع نماز بمن داد پس حضرت اللَّه اکبر گفت و بجانب حضرت امیر روانه
شد و گفت امروز چه کار خیر کردهاي علی علیه السّلام تصدق انگشتر را ذکر کرد حضرت مرتبه سیم اللَّه اکبر گفت پس منافقان
بیکدیگر نظر کردند و گفتند دل ما تاب این نمیآورد که او بر ما مسلط باشد میرویم و سؤال میکنیم که او را بدیگري بدل کند چون
این سخن را بحضرت رسول اظهار کردند حقتعالی این آیه را فرستاد قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی و مضمون این آیه
بنابراین تفسیر آنست که چون بر ایشان خوانده شود آیات واضحات ما گویند آنها که اعتقاد بقیامت ندارند بیاور قرآنی غیر از این
قرآن یا بدل کن ذکر علی را از آن بگو یا محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نمیتواند بود از براي من آنکه بدل کنم آن را از پیش
خود متابعت نمیکنم مگر آنچه وحی کرده است بسوي من بدرستی که من میترسم اگر معصیت کنم پروردگار خود را از عذاب
روز بزرگ پس جبرئیل آمد و گفت یا محمد تمام کن امر خلافت علی را و حضرت فرمود اي جبرئیل آیا شنیدي تدبیرهاي منافقان
را در این باب پس جبرئیل بالا رفت و بروایت غیر حذیفه حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در منی بر منبر بر آمد و گفت
اي گروه مردمان من بعد از خود در میان شما دو چیز میگذارم اگر متابعت آنها بکنید هرگز گمراه نمیشوید کتاب خدا و اهل بیت
من بدرستی که خداوند لطیف خبیر خبر داد مرا که اینها از هم جدا نمیشوند تا در کوثر بر من وارد شوند مانند این دو انگشت من و
دو سبابه خود را بیکدیگر چسبانید و هر که چنگ زند در آنها نجات مییابد و هر که مخالفت آنها کند هلاك میشود أیها الناس
آیا من تبلیغ رسالت خدا کردم گفتند بلی یا رسول اللَّه فرمود خداوندا گواه باش آخر ایام تشریق شد که سیزدهم شهر ذي الحجّه
باشد اللَّه تعالی سوره 97 اذا جاء را فرستاد و حضرت فرمود که این خبر مرگ منست که بمن دادهاند چون دلالت
میکند بر آن که کار دین را تمام کردم باید متوجه عالم قدس شد پس در منی داخل مسجد خیف شد و فرمود ندا کنند مردم را که
حاضر شوند چون حاضر شدند خطبهاي خواند و فرمود أیها الناس من در میان شما دو چیز بزرگ سنگین میگذارم یکی بزرگتر
است که آن یکی کتاب خداست که یک طرف آن بدست خداست و طرف دیگر آن بدست شما است پس چنگ زنید در آن و
کوچکتر آن عترت منست که اهل بیت منند و بتحقیق که خبر داد مرا خداوند صاحب لطف و دانائی که این دو تا از یکدیگر جدا
نمیشوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند مانند این دو انگشت من و جمع کرد میان دو انگشت شهادت خود نمیگویم مانند این
دو تا و جمع کرد میان انگشت میان و انگشت شهادت که یکی بر دیگري زیاده باشد پس گروهی از منافقان جمع شدند و گفتند
که محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میخواهد امامت را در میان اهل بیت خود قرار دهد پس چهارده نفر ایشان از میان مردم بیرون
رفتند و داخل کعبه شدند و نامهاي در میان خود نوشتند و با یکدیگر عهد کردند که اگر محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بمیرد یا
کشته شود نگذارند که خلافت باهلبیت او برسد پس حقتعالی این آیات را فرستاد أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ
سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ یعنی آیا محکم کردند امر خود را پس ما نیز محکم میکنیم کار خود را بلکه گمان
صفحه 69 از 214
میکنند که ما نمیشنویم سر ایشان را بلکه میشنویم و رسولان ما از ملائکه نزد ایشانند و مینویسند گفتهها و کردههاي ایشان را
حذیفه در حدیث خود گفت پس رخصت داد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مردم را که بار کنند و متوجه مدینه شوند
چون بصحنان رسیدند حقتعالی امر کرد حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را که امامت علی علیه السّلام را علانیه بمردم
بگوید پس در جحفه فرود آمد و چون در جاهاي خود قرار گرفتند جبرئیل علیه السّلام نازل شد و گفت امامت علی علیه السّلام را
ظاهر گردان حضرت گفت پروردگارا بدرستی که قوم من نو مسلمانند اگر این امر را ظاهر گردانم خواهند گفت رعایت پسر
عمش کرد و مسعود بن ناصر سجستانی در کتاب ولایت روایت کرده است از ابن عباس که چون در جحفه جبرئیل نازل شد
حضرت بمردم گفت که آیا من اولی نیستم بمؤمنان از جانهاي ایشان گفتند بلی یا رسول اللَّه حضرت فرمود که هر که من مولاي
اویم علی مولاي اوست خداوندا دوست دار هر که او را دوست دارد و دشمن دار هر که او را دشمن دارد و یاري کن هر که او را
یاري کند و اعانت کن هر که او را اعانت کند ابن عباس گفت بخدا سوگند اطاعت او در آن روز بر گردن مردم واجب شد پس
در روایت اول گفت که چون مردم بار کردند جبرئیل نازل شد و این آیه را 98 آورد که یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ
إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِ مُکَ مِنَ النَّاسِ یعنی اي رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برسان
بمردم آنچه فرستاده شده است بسوي تو از جانب پروردگار تو و اگر نکنی پس نرسانیدهاي رسالت او را و خدا نگاه میدارد تو را از
شر مردم حذیفه گفت وقتی این آیه نازل شد که بغدیر خم رسیده بودیم و هوا بمرتبهاي گرم بود که اگر گوشت را بر زمین
میافکندند بریان میشد پس فرمود ندا کنند که مردم جمع شوند و مقداد و سلمان و ابو ذر و عمار را امر کرد که زیر درختان خار را
بروبند و سنگها بر روي یکدیگر بگذارند بشکل منبر بقدر قامت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پس ساختند منبر را و جامه
برویش افکندند و حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بر منبر بالا رفت و خطبهاي طولانی در نهایت فصاحت و بلاغت ادا
فرمود تا آنکه گفت اقرار میکنم از براي خدا بر نفس خود به بندگی و گواهی میدهم از براي او بخداوندي و ادا میکنم آنچه وحی
کرده است خدا بسوي من از ترس آنکه اگر نکنم بلاي عظیمی بر من نازل گردد وحی کرده است خدا بسوي من یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ
ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ تا آخر آیه پس گفت اي گروه مردم من تقصیر نکردم در رسانیدن آنچه خدا بسوي من فرستاده است و بیان میکنم از
براي شما سبب نزول این آیه را بدرستی که جبرئیل مکرر بر من نازل شد و امر کرد مرا از جانب خداوند جلیل که بگویم در حضور
مردم و اعلام کنم هر سفید و سیاه را که علی بن أبی طالب علیه السّلام برادر منست و خلیفه منست و امام است بعد از من أیها الناس
علم من احاطه کرده است بر منافقانی که میگویند بزبانهاي خود آنچه نیست در دلهاي ایشان و این را سهل و آسان میانگارند و نزد
خدا عظیم است و مرا آزار کردند در باب علی علیه السّلام آزار بسیار یک مرتبه گفتند او گوش است یعنی هر چه میگوید او قبول
میکند بسبب آنکه میدیدند که علی همیشه با من است و من پیوسته متوجه اویم تا آنکه حقتعالی فرستاد وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ
وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ یعنی از جمله منافقان جمعی هستند که آزار پیغمبر میکنند و میگویند که او بحرف مردم است بگو یا محمد او
گوش نیکیست از براي شما ایمان میآورد از براي خدا و ایمان میآورد از براي مؤمنان پس آن جناب فرمود که اگر گویندگان را
خواهم نام ببرم میتوانم گفت و بدانید که حقتعالی نصب کرده است علی علیه السّلام را از براي شما ولی و صاحب اختیار و امامی
که واجب گردیده است اطاعت او بر مهاجر و انصار و تابعان و بر صحرانشینان و شهریان و هر عجمی و عربی و بر آزاد و بنده و
بزرگ و کوچک و بر سیاه و سفید و بر هر که اقرار بیگانگی خداوند دارد پس او حکمش بر همه رواست و گفتارش بر همه نافذ
است و امرش جاري است ملعونست 99 هر که مخالفت او کند و مرحوم است هر که تصدیق او کند اي گروه مردم
تدبر کنید در قرآن و بفهمید آیات محکمات آن را و عمل کنید بآنها و تتبع مکنید متشابهات آن را پس بخدا سوگند که واضح
نمیگرداند تفسیر قرآن را مگر علی علیه السّلام اي گروه مردم بدرستی که علی علیه السّلام و طیبین از ذریه من که از صلب او بهم
میرسند ثقل کوچکترند و قرآن ثقل بزرگتر است از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر بنزد من آیند و حلال نیست امارت و
صفحه 70 از 214
پادشاهی مؤمنان از براي احدي بعد از من بغیر او پس دست زد و بازوي علی را گرفت و بالا برد و یک درجه پائینتر از خود
بازداشت مایل بدست راست خود پس دست او را بلند کرد و گفت أیها الناس کیست اولی بر شما بشما از جانهاي شما صحابه
گفتند خدا و رسول او پس گفت هر که من مولاي اویم علی مولاي اوست خداوندا دوستی کن با هر که با او دوستی کند و دشمنی
کن با هر که با او دشمنی کند و یاري کن هر که او را یاري کند خداوندا واگذار هر که او را واگذارد بدرستی که کامل کرد خدا
از براي شما دین شما را بولایت و امامت او و هیچ آیه نازل نشده است که خطاب با مؤمنان کرده باشد مگر آنکه ابتدا باو کرده
است و شهادت نداده است سوره هل اتی مگر از براي او نفرستاده است سوره هل اتی را مگر براي او و ذریه هر پیغمبري از صلب
خودش هست و ذریه من از صلب علی است و دشمن نمیدارد علی را مگر شقی و بدبختی و دوست نمیدارد علی را مگر متقی و
پرهیزکاري و سوره عصر در شأن علی نازل شده است و تفسیرش آنست که سوگند یاد میکنم بعصر قیامت که انسان یعنی دشمنان
آل محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در زیانکارياند مگر آنها که ایمان آوردهاند بولایت علی و اعمال صالحه کردند باعانت و
رعایت برادران خود و وصیت کردند یکدیگر را بحفظ دین حق که ولایت علی و اولاد اویند و وصیت کردند یکدیگر را بصبر بر
فتنهها و شدتها در غیبت قائم آل محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اي گروه مردم ایمان بیاورید بخدا و رسول او و نوري که خدا
فرستاده است و در قرآن یاد کرده است آن نور امامت است که در علی است و در امامان فرزندان او تا مهدي (ع) که حق خدا را از
مردم خواهد گرفت و حقهاي ما همه اهل بیت را اي معاشر ناس منم رسول خدا بسوي شما و پیش از من پیغمبران گذشتهاند و من
بر سنت و طریقه ایشانم بدرستی که علی موصوف است بشکر و صبر و بعد از من امامان از صلب او بهمرسند اي معاشر ناس گمراه
شدند پیش از شما اکثر گذشتگان منم صراط مستقیم و راه راست خدا که امر کرده است شما را در سوره حمد که سؤال کنید از
خدا هدایت بسوي آن را بعد از من علی و بعد از علی پسران من از صلب او امامانند که هدایت میکنند مردم را بحق و راستی
بدرستی که من بیان کردم از براي شما و فهمانیدم حق را بشما و علی بعد از من بشما میفهماند و من بعد 100 از
این خطبه دعوت میکنم شما را که مصافحه کنید با من بر بیعت علی علیه السّلام و اقرار از براي او بامامت و بدانید که من بیعت
میگیرم از براي خدا و علی بیعت میگیرد از براي من و من بیعت میگیرم از براي او از جانب خدا فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ وَ
مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَ یُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً یعنی پس هر که بشکند این بیعت را پس بر خود شکسته است و ضررش باو عاید
میگردد و هر که وفا کند بآنچه با خدا عهد کرده است بر آن پس بزودي خدا مزد بزرگ باو عطا میکند اي گروه مردم شما زیاده از
آنید که همه با کف خود با من مصافحه کنید بتحقیق که خدا مرا امر کرده است که از زبانهاي شما اقرار بگیرم که اعتقاد کردهاید
بامارت علی (ع) و امامان که بعد از من میآیند از نسل من و نسل اویند چنانچه گفتم که ذریه من از صلب او بهم میرسند پس
حاضران بغایبان برسانید پس بگوئید که ما شنیدیم و اطاعت کردیم و راضی شدیم بآنچه رسانیدي بما از جانب خدا بیعت میکند با
تو در این امر دلهاي ما و زبانها و دستهاي ما بر این عقیده زندگانی میکنیم و بر این اعتقاد میمیریم و بر این حال در قیامت مبعوث
میشویم و تغییر و تبدیل نمیکنیم و شک و ریبی نداریم دادیم بخدا و بتو و به علی علیه السّلام و حسن علیه السّلام و حسین علیه
السّلام و امامها که یاد کردي هر عهدي و پیمانی که گفتی از دلهاي خود و بدل این پیمان و اعتقاد امر دیگر طلب نمیکنیم و آنچه
فرمودي خواهیم رسانید به هر که میبینیم پس مردم از همه طرف صدا بلند کردند بلی بلی شنیدیم و اطاعت کردیم امر خدا و امر
رسول او را و ایمان آوردیم بآن بدلهاي خود پس هجوم آوردند بر حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و حضرت امیر (ع) و
دست گشودند به بیعت کردن تا آنکه حضرت نماز ظهر و عصر را در یک وقت بجا آورد و باقی روز مشغول بیعت شد تا آنکه
نماز شام و خفتن را نیز در یک وقت بجا آوردند از کثرت شغل بیعت و تنگی وقت این خطبه مختصري است از آنچه علماي امامیه
و مخالفان از حضرت امام محمد باقر (ع) و غیر او روایت کردهاند و در بحار الانوار ایراد نمودهام و آن خطبه مشتملست بر اکثر
آیاتی که در شأن آن حضرت نازل شده است و در آن روایت مذکور است که چون حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
صفحه 71 از 214
جمیع دین را بمردم رسانید بغیر حج و ولایت در سال نهم هجرت جبرئیل آمد بنزد آن حضرت و گفت خداوند عالم تو را سلام
میرساند و میگوید که من هیچ پیغمبري و رسولی را از دنیا نبردهام مگر بعد از آنکه دین او را تمام کردهام و حجت او را بر خلق
لازم کردهام و از دین تو دو امر عظیم مانده است که بمردم نرسانیدهاي یکی فریضه حج و دیگري فریضه ولایت و خلافت بعد از تو
زیرا که هرگز زمین را از حجت خالی نگردانیدهام و بعد از اینهم خالی نخواهم گذاشت و خدا ترا امر میکند که
101 جمیع مردم را خبر کنی از اهل شهرها و اطراف و بادیهنشینان که با تو بحج بیایند و شرایع و فرائض حج را از تو فراگیرند و
مقصود اصلی آن بود که از براي حج حاضر شوند از همه طرف و حجت و امامت و ولایت را همه بشنوند پس همه با آن حضرت
متوجه حج شدند و عدد ایشان زیاده از هفتاد هزار کس بودند مثل عدد اصحاب موسی که بیعت هارون را از ایشان گرفت و هفتاد
هزار کس اصحاب موسی بودند پس بیعت را شکستند و متابعت گوساله و سامري کردند و همچنین حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و
آله و سلّم از مثل این عدد بیعت خلافت حضرت امیر المؤمنین (ع) گرفت و ایشان بیعت را بعد از آن حضرت شکستند و برگشتند و
متابعت ابی بکر گوساله و عمر سامري کردند پس متصل شد صداي تلبیه از ما بین مکه و مدینه و چون رسیدند بعرفات جبرئیل
نازل شد و گفت یا محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خداوند عزیز جلیل تو را سلام میرساند و میگوید اجل تو نزدیک است و
عمرت به آخر رسیده است و من تو را تکلیف مینمایم بامري که چارهاي از آن نیست و البته ضرور است مقدم دار وصیت خود را و
آنچه نزد تو هست از علم الهی و میراث علوم پیغمبران پیش از تو سلاح و تابوت و جمیع آنچه نزد تست از علامات و معجزات
پیغمبران همه را تسلیم کن بوصی خود و خلیفه بعد از خود که حجت کامله منست بر خلق من که او علی (ع) است پس او را برپا
دار از براي خلق که نشانه راه هدایت باشد و تازه کن عهد و پیمان و بیعت او را و بیاد ایشان بیاور پیمانی را که در روز الست از
ارواح خلایق گرفته بودیم که ولایت ولی من و مولاي ایشان و مولاي هر مرد مؤمن و زن مؤمنه است یعنی علی (ع) زیرا که هیچ
پیغمبري را از دنیا نبردهام مگر بعد از کامل کردن دین خود و تمام کردن نعمت خود بدوستی دوستان خود و دشمنی دشمنان خود
و این کمال یگانهپرستی منست و تمام نعمت منست بر خلق من که متابعت کنند و اطاعت نمایند ولی مرا پس امروز کامل میگردانم
از براي شما دین شما را و تمام میکنم بر شما نعمت خود را و پسندیدم از براي شما دین اسلام را بولی خود و مولاي هر مؤمن و
مؤمنه که او علی است بنده خالص من و وصی پیغمبر من و خلیفه من بعد از او حجت بالغه من بر خلق من مقرونست طاعت او
بطاعت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیغمبر من و مقرونست طاعت هر دو بطاعت من هر که علی را اطاعت کند مرا اطاعت
کرده و هر که معصیت کند او را مرا معصیت کرده است او را نشانه قرار دادهام میان من و میان خلق من هر که او را بامامت بشناسد
مؤمنست و هر که امامت او را انکار کند کافر است و هر که در امامت دیگري را شریک گرداند مشرکست و هر که مرا ملاقات
کند با ولایت او داخل بهشت شود و هر که با عداوت او مرا ملاقات کند داخل جهنم شود پس یا محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
علی را بمردم بشناسان و عهد و پیمان 102 مرا بر ایشان تازه گردان که تو را بزودي میبرم بسوي خود پس آن
جناب ترسید از منافقان که کفر خود را ظاهر کنند و پراکنده شوند زیرا که کینههاي ایشان را نسبت بامیر المؤمنین (ع) میدانست
سؤال کرد از جبرئیل که خدا او را از شر دشمنان نگاهدارد پس تأخیر کرد اظهار امامت آن جناب را تا مسجد خیف باز جبرئیل
آمد و تأکید کرد اما خبر نگاهداشتن از شر ایشان را نیاورد چون در ما بین مکه و مدینه بکراع النعیم رسیدند باز جبرئیل آمد و
مبالغه کرد آن جناب فرمود اي جبرئیل میترسم که تکذیب من کنند و سخن مرا در حق علی علیه السّلام قبول نکنند چون بار کرد
بغدیر خم رسید که یک فرسخ پیش از جحفه است جبرئیل نازل شد در هنگامی که پنج ساعت از روز گذشته بود با شدت و تندي
و خطاب مقرون بعتاب و ضامن شدن عصمت او از شر منافقان اصحاب و گفت یا محمد خدا تو را سلام میرساند و میفرماید یا أَیُّهَا
الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ (فی علی) وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِ مُکَ مِنَ النَّاسِ و از احادیث خاصه و عامه
ظاهر میشود که فی علی در آیه بوده است و در آن وقت اول قافله نزدیک به جحفه رسیده بود پس فرمود که پیش قافله را بر
صفحه 72 از 214
گردانیدند و عقب قافله را نگاهداشتند و بجانب راست راه میل کرد و بر سر غدیر فرود آمد و خطبه طولانی که در سایر کتب
مذکور است خواند پس مردم هجوم آوردند بر رسول خدا و علی ابن أبی طالب علیه السّلام از براي بیعت و اول کسی که بیعت
کرد ابو بکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر بود تا سه روز متوالی بیعت میکردند و اکثر مخالفان اجراي این قصه و خطبه را ذکر
کردهاند و متعصبان ایشان چون دیدهاند که انکار این قصه بالکلیه نهایت بیحیائی دارد مجملی از این واقعه را با چند کلمه از خطبه
که باعتقاد باطل ایشان صریح در امامت نیست نقل کردهاند و هر عاقلی میداند که در قضیهاي که این قدر آیات و تأکیدات در آن
نازل شده باشد و مردم را در چنین وقتی در چنین جائی فرود آورند اکتفا باین مطلب که ایشان فهمیدهاند و باین دو سه کلمه
نمیکند و اکنون قلیلی از آنچه در صحاح ایشان و کتب معتبره مشهوره ایشان در این باب مذکور شده ایراد مینمائیم زیرا که این
رساله گنجایش ذکر همه را ندارد و در جامع الاصول از صحیح مسلم روایت کرده است از یزید بن حنان از زید بن ارقم که گفت
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روزي در میان ما ایستاد و خطبه خواند بر سر آبی که آن را خم میگفتند در میان مکه و مدینه
پس حمد و ثناي الهی کرد و موعظه کرد و خدا را بیاد ما آورد پس گفت أیها الناس من نیستم مگر بشري و نزدیکست که بیاید
بسوي من رسول پروردگار من و مرا بخواند و من او را اجابت کنم و بروم بعالم قدس و من دو چیز بزرگ در میان شما میگذارم
اول آنها کتاب خدا 103 است که در آن هدایت و نور هست پس بگیرید کتاب خدا را و متمسک شوید بآن پس
ترغیب و تحریص نمود در باب کتاب خدا پس گفت و اهل بیت من خدا را بیاد شما میآورم و دو مرتبه این را فرمود پس حصین
بن سیره از زید پرسید که کیستند اهل بیت او اي زید آیا زنان او از اهل بیت او نیستند گفت زنان او از اهل خانه او هستند و لیکن
اهل بیت در اینجا آنهایند که بعد از آن جناب تصدق بر ایشان حرام است مانند آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس گفت
بر اینها همه صدقه حرام است گفت بلی و در جامع الاصول گفته است که در روایت دیگر زیاد کرده است این را که کتاب خدا در
آن هدایت و نور هست که هر که چنگ زند در آن و عمل کند بآن بر هدایت است و هر که از آن تجاوز کند گمراهست و در
روایت دیگر گفته است که من در میان شما دو چیز بزرگ گذاشتهام کتاب خدا که آن ریسمان خداست هر که متابعت آن کند بر
هدایتست و هر که ترك کند آن را بر ضلالت و اهل بیت من گفتند کیستند اهل بیت او زنان اویند نه بخدا قسم زن چند گاهی با
شوهر میباشد و طلاقش میگویند و بخانه پدرش و قومش میرود و اهل بیت او خویشان و عصبه اویند که حرامست بر ایشان
صدقه. مؤلف گوید که معنی اهل بیت را سابقا بیان کردیم که مخصوص آل عبا است و آنچه زید گفته است از پیش خود گفته
است و اعتباري ندارد یا آنکه متضمن مطلب ما هست زیرا که خلفاي ثلثه البته خارجند و خویشان آن جناب کسی است که در آن
زمان دعوي امامت نکرد و همه اتفاق بر خلافت آن حضرت داشتند و اگر کسی دعوي کرده باشد قائلان بآن منقرض شدهاند و
باتفاق مذهب حق میباید در میان امت باشد تا روز قیامت ثعلبی در تفسیر وَ اعْتَصِ مُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا روایت کرده است
از ابو سعید خدري که گفت شنیدم از رسول خدا که گفت أیها الناس من میان شما دو ثقل میگذارم یعنی دو امر سنگین بزرگ که
خلیفه منند اگر اخذ کنید بآنها گمراه نشوید بعد از من و هر یکی از آنها بزرگتر است از دیگري کتاب خداست و آن ریسمانیست
کشیده از آسمان بسوي زمین و عترت من اهل بیت منند بدرستی که از یکدیگر جدا نمیشوند تا در حوض کوثر بنزد من آیند و ابن
مغازلی و دیگران نیز این مضمون را بسندهاي بسیار روایت کردهاند و در آخرش ذکر کردهاند که نظر کنید چگونه خلافت من در
حق ایشان میکنید و همین مضمون را در صحیح ابی داود و سجستانی و صحیح ترمدي از زید بن ارقم روایت کردهاند و عبد اللَّه
بن احمد بن حنبل در مسند خود روایت کرده است از براء بن غارب که گفت با رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بودیم در
سفري پس در غدیر خم فرود آمدیم و ندا کردند در میان 104 مردم الصلاة جامعۀ و میان دو درخت را براي آن
جناب روفتند پس نماز ظهر را ادا کرد پس دست علی را گرفت و گفت آیا نمیدانید که من اولی ام بمؤمنان از جانهاي ایشان
گفتند بلی پس گفت آیا نمیدانید که من اولیام بهر مؤمنی از نفس او گفتند بلی پس دست علی را گرفت و گفت هر که من
صفحه 73 از 214
مولاي اویم علی علیه السّلام مولاي اوست پس گفت خداوندا دوستی کن با هر که با او دوستی کند و دشمنی کن با هر که با او
دشمنی کند پس عمر گفت یا علی گوارا باد تو را اي پسر ابو طالب گردیدي مولاي هر مؤمن و مؤمنه ایضا زید بن ارقم روایت
کرده است که فرود آمدیم با رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در وادي که آن را وادي خم میگفتند پس نماز کرد و خطبهاي
خواند از براي ما و جامهاي را بر روي درخت انداختند که آفتاب اذیت بآن حضرت نرساند پس فرمود که آیا گواهی نمیدهید که
من اولیام بهر مؤمنی از جان او گفتند بلی گفت من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و ایضا در مسند ابن
حنبل و کتاب حافظ ابو نعیم روایت کردهاند از أبو الفضل که حضرت امیر علیه السّلام مردم را جمع کرد در رحبه کوفه و سوگند
داد ایشان را بخدا که هر که در غدیر خم از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شنیده باشد که در حق من چه گفت بگوید
سی هزار نفر از صحابه در آن مجمع شهادت بر مضمون این حدیث تا عاد من عاداه دادند و در مسند از سندهاي بسیار از جماعت
کثیري از صحابه این مضمون را روایت کردهاند و ثعلبی و ابن مغازلی روایت کردهاند که در روز غدیر خم متفرق شدند مردم و
دوري از آن حضرت اختیار کردند حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم امیر- المؤمنین علیه السّلام را امر کرد که ایشان را
جمع کند چون جمع شدند ایستاد و تکیه داد بر دست علی علیه السّلام و گفت أیها الناس مکروه من کردید تخلفی که از من
کردید تا آنکه گمان کردم که هیچ شجرهاي را دشمن نمیدارید مانند خویشان من و لیکن خدا علی علیه السّلام را گردانیده است
نسبت بمنزلهاي که من نسبت بخدا دارم و خدا از او راضی است چنانچه من از او راضیم زیرا که او بر قرب من و محبت من هیچ
چیز را اختیار نمیکند پس دستها را بلند کرد و گفت هر که من مولاي اویم علی مولاي اوست اللهم وال من والاه و عاد من عاداه
پس مردم گریه و تضرع کردند و گفتند یا رسول اللَّه ما از تو دور شدیم براي آنکه مبادا در خاطر تو گران باشیم و پناه میبریم بخدا
از غضب رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پس حضرت از ایشان راضی شد و ابن عبد البر در کتاب استیعاب گفته که بریده و ابو
هریره و جابر و براء بن غارب و زید بن ارقم همه از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حدیث غدیر را روایت کردهاند و در
مشکاة از صحیح ترمدي از براء بن غارب و زید بن ارقم روایت کرده است حدیث غدیر را بنحوي که سابقا گذشت پس حق
الیقین، ص: 105 گفته است بعد از آن عمر علی را ملاقات کرد و گفت گوارا باد بتو این منزلت صبح کردي و شام کردي مولاي
من و مولاي هر مؤمن و مؤمنه و حافظ ابو نعیم در کتاب ما نزل من القرآن فی علی (ع) از اعمش از عطیه روایت کرده است که
نازل شد بر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در شأن علی علیه السّلام یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ تا آخر آیه و واقدي در
کتاب اسباب نزول همین حدیث را از ابو سعید خدري روایت کرده است و أبو بکر شیرازي و مرزبانی از ابن عباس روایت کردهاند
و ثعلبی نیز در تفسیر خود روایت کرده است و در مناقب خوارزمی از عبد الرحمن بن ابی لیلی روایت کرده است از پدرش که
گفت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم علم را در روز خیبر بعلی علیه السّلام داد و بر دست او خدا فتح را روزي کرد و در روز
غدیر او را بازداشت و اعلام کرد مردم را که او مولاي هر مؤمن و مؤمنه است و باو گفت من از توام و تو از منی و باو گفت تو بر
تأویل قرآن جنگ خواهی کرد چنانچه من بر تنزیل قرآن جنگ کردم و گفت باو که تو از من بمنزله هارونی از موسی و من صلحم
با هر که با تو صلح است و جنگم با هر که با تو جنگ است و گفت باو که تو بیان میکنی از براي مردم آنچه مشتبه میشود بر ایشان
بعد از من و گفت توئی عروة الوثقی و گفت باو توئی امام هر مؤمن و مؤمنه و ولی هر مرد مؤمن و زن مؤمنه بعد از من و گفت باو
توئی آنکه در شأن او نازل شده است وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ و تو این آیات را بر مردم خواندي و گفت
باو که توئی که بسنت من اخذ خواهی کرد و دفع ضرر از ملت من خواهی کرد و گفت باو که من اول کسیام که در قیامت
محشور خواهم شد و تو با من خواهی بود و گفت باو که من نزد حوض کوثر حاضر خواهم بود و تو با من خواهی بود من اول
کسیام که داخل بهشت میشوم و تو با من خواهی بود و بعد از من حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام و فاطمه (س) داخل
خواهند شد و گفت باو که خدا وحی فرستاد بسوي من که بایستم در میان مردم و فضل تو را بیان کنم و کردم و آنچه خدا در شأن
صفحه 74 از 214
تو گفته بود که بیان کنم بیان کردم و فرمود که بترس و بپرهیز از کینهها که در سینه جماعتی هست از تو و ظاهر نخواهند کرد مگر
بعد از مرگ من لعنت میکند آنها را خدا و لعنت میکنند آنها را لعنت کنندگان- پس حضرت گریست- گفتند چرا میگریی یا
رسول اللَّه گفت خبر داد مرا جبرئیل علیه السّلام که اصحاب من بر او ظلم خواهند کرد و مانع حق او خواهند شد و با او جنگ
خواهند کرد و فرزندان او را خواهند کشت و ستم بر ایشان خواهند کرد بعد از او و خبر داد مرا جبرئیل که ظلم از فرزندان ایشان
وقتی زایل میشود که قائم ایشان ظاهر میگردد و کلمه ایشان بلند شود و امت بر محبت ایشان اتفاق کنند و 106
دشمن ایشان کم باشد و کسی که ایشان را نخواهد ذلیل باشد و مدح کننده ایشان بسیار باشد این امور در وقتی ظاهر میشود که
پیش از آن شهرها متغیر شده باشد و بندگان خدا ضعیف شده باشند و از فرج ناامید شده باشند پس در آن وقت قائم ما ظاهر میشود
در میان ایشان و حضرت رسول (ص) فرمود نام او نام منست و از فرزندان فاطمه دختر منست خدا حق را بایشان ظاهر خواهد
گردانید و بشمشیرهاي ایشان آتش باطل خاموش خواهد شد و مردم متابعت ایشان خواهند کرد و بعضی از روي رغبت و بعضی از
ترس پس گریه حضرت ساکن شد و فرمود بشارت باد شما را بفرج زیرا که وعده خدا خلف نمیشود و قضاي خدا رد نمیشود و
اوست حکیم دانا بدرستی که فتح خدا نزدیکست پس گفت خداوندا ایشان اهل منند زایل گردان از ایشان رجس و بدي را و پاك
گردان ایشان را پاك گردانیدنی خداوندا ایشان را محافظت کن و رعایت کن و یاري کن و عزیز گردان ایشان را و ذلیل مکن
ایشان را و خلیفه من باش در میان ایشان بدرستی که تو بر آنچه خواهی قادري و در تفسیر ثعلبی از حضرت امام محمد باقر روایت
کرده است که یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ یعنی در فضل علی علیه السّلام و از حضرت صادق علیه السّلام روایت
کرده است که آیه چنین نازل شده است بلغ ما انزل الیک من ربک فی علی چون آیه نازل شد دست علی را گرفت و گفت من
کنت مولاه فعلی مولاه و ایضا ثعلبی روایت کرده است که از سفیان بن عیینه پرسیدند از تفسیر قول خداوند عزیز جلیل که سَأَلَ
سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ یعنی سؤال کرد سؤال کنندهاي از عذابی که واقع است براي کافران و
آن را دفع کنندهاي نیست از جانب خداوندي که صاحب معارج است این آیه در باب چه کس نازل شده است گفت از حضرت
امام جعفر صادق علیه السّلام شنیدم که از پدرانش روایت کرد که چون حضرت رسول (ص) بغدیر خم وارد شد ندا کرد مردم را و
چون جمع شدند دست علی را گرفت و گفت من کنت مولاه فعلی مولاه و این امر شایع شد و خبر بشهرها رسید حارث بن نعمان
فهري آمد بنزد رسول (ص) در وقتی که آن حضرت در میان صحابه بود و از ناقه خود فرود آمد و ناقه را خوابانید و پایش را بست
و بنزد حضرت آمد و گفت یا محمد امر کردي ما را از جانب خدا که شهادت دهیم بوحدانیت خدا و رسالت تو پس قبول کردیم
آن را از تو و امر کردي که پنج نماز بکنیم پس قبول کردیم و امر کردي که روزه ماه رمضان بداریم قبول کردیم و امر کردي که
حج خانه کعبه بکنیم قبول کردیم پس بآنها راضی نشدي تا دست پسر عم خود را گرفتی و بر ما زیادتی دادي او را و گفتی هر که
من مولاي اویم پس علی مولاي 107 اوست بگو این از جانب تست یا از جانب خدا حضرت فرمود سوگند یاد
میکنم بحق آن خدائی که بجز او خدا نیست که تفضیل او بر شما از جانب خداست پس روانه شد حارث رو بر احله خود حارث
گفت خداوندا اگر آنچه میگوید حق است پس سنگی از آسمان بر ما بباران یا بیاور بسوي ما عذابی دردآورنده پس هنوز بر احله
خود نرسیده بود که سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و از دبرش بیرون رفت و او را کشت پس حقتعالی این آیه را فرستاد و
حسکانی نیز که از مشاهیر علماي مخالفین است این حدیث را در کتاب خود از حذیفۀ بن الیمان روایت کرده است و در اکثر کتب
مخالفین أبو القاسم حسکانی و غیر او از ابو سعید خدري روایت کردهاند که از مجمع روز غدیر بر نگشته بودیم که این آیه نازل
شد الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِ یتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً یعنی امروز کامل کردم دین شما را از براي شما و
تمام کردم بر شما نعمت خود را و راضی شدم و پسندیدم از براي شما اسلام را که دین شما باشد پس حضرت رسول ص فرمود که
حمد میکنم خدا را بر کامل گردانیدن و تمام کردن نعمت و راضی شدن پروردگار برسالت من و ولایت علی علیه السّلام و بروایت
صفحه 75 از 214
دیگر فرموده اللَّه اکبر اللَّه اکبر بر کامل گردانیدن دین تا آخر آیه و این آیه نیز نازل شد الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا
تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ یعنی امروز ناامید شدند کافران از باطل کردن دین شما پس مترسید از ایشان و بترسید از من- و از حضرت
صادق علیه السّلام روایتست که کافران ناامید شدند و ظالمان یعنی منافقان بطمع افتادند و صاحب جامع الاصول از صحیح مسلم
روایت کرده از طارق بن شهاب که جمعی از یهود بعمر گفتند اگر بر ما گروه یهود چنین آیهاي نازل میشد الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ
دِینَکُمْ تا آخر آیه و میدانستیم که در چه روز نازل شده است هرآینه آن روز را عید قرار میدادیم و سیوطی در کتاب در منثور از
ابن مردویه و ابن عساکر روایت کرده از ابو سعید خدري که چون حضرت رسول ص علی را نصب کرد در روز غدیر خم و صدا
بلند کرد از براي او بولایت جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و این آیه را آورد الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ و ایضا روایت کرده است از
ابن مردویه و خطیب و ابن عساکر بسندهاي ایشان از ابو هریره که چون روز غدیر خم شد که هیجدهم ماه ذیحجه است رسول خدا
گفت من کنت مولاه فعلی مولاه پس این آیه نازل شد و روایت کرده است از جریر بسند او از ابن عباس در آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ
ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ یعنی آنچه نازل شد بر رسول خدا در روز غدیر خم در ولایت علی علیه السّلام وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ
رِسالَتَهُ یعنی اگر کتمان کنی این آیه را و ایضا روایت کرده است از ابن مردویه باسناد او از 108 ابن مسعود که
گفت در عهد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم این آیه را چنین میخواندیم یا أیها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ان علیا
مولی المؤمنین و ان تفعل فما بلغت رسالته و اللَّه یعصمک من الناس تا آخر این آیه و ابن حجر در کتاب فتح الباري شرح صحیح
بخاري گفته است من کنت مولاه فعلی مولاه را روایت کرده است ترمدي و نسائی و سندهاي این حدیث بسیار است و همه ذکر
کردهاند و ابن عقده حافظ در کتاب جدائی بسیاري از سندهاي صحیح و حسن نقل کرده است و صاحب جمره که از کتب مشهوره
لغت است گفته است خم اسم موضعی است که در آن موضع نص کرد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بر علی علیه السّلام و
اکثر ارباب مناقب نقل کردهاند که ابن عقده در کتاب ولایت حدیث غدیر را بصد و بیست و پنج طریق روایت کرده است از صد و
بیست و پنج نفر از صحابه و محمد بن جریر طبري از هفتاد و پنج طریق روایت کرده است و ابیات حسان بن ثابت که بامر رسول
خدا (ص) در قصه غدیر گفته متواتر است و در جمیع کتب مذکور است و از حضرت صادق علیه السّلام روایت کردهاند که فرمود
عجب دارم از آنچه رسید بعلی علیه السّلام هر کس حق خود را بدو گواه میگیرد و از براي علی علیه السّلام ده هزار گواه در مدینه
حاضر بودند که همه در غدیر خم نص بر آن حضرت را شنیده بودند که فرمود و حق خود را نتوانست بگیرد و از ابو سعید سمان
روایت کرده است که شیطان بصورت مرد پیري در روز غدیر بنزد حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آمد و گفت چه بسیار
کم است کسی که متابعت تو کند در آنچه گفتی در حق پسر عمت پس حقتعالی این آیه را فرستاد وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ
فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ یعنی بتحقیق که راست کرد شیطان بر مردم گمان خود را پس متابعت کردند او را مگر گروهی از
مؤمنان پس جمع شدند گروهی از منافقان که عهد آن حضرت را شکسته و گفتند دیروز محمد در مسجد خیف گفت آنچه گفت
و در اینجا گفت هر چه گفت و اگر بمدینه برگردد تأکید این بیعت خواهد کرد و مصلحت در این ستکه او را هلاك کنیم پیش از
آنکه داخل مدینه شود چون شب شد چهارده نفر از منافقان در عقبه در کمین آن حضرت نشستند که او را هلاك کنند و آن
عقبهاي بود در میان جحفه و ابواء پس هفت نفر از جانب راست عقبه و هفت نفر از جانب چپ نشستند که چون حضرت بآنجا رسد
ناقه را رم دهند چون شام شد و حضرت نماز کرد بار کرد و اصحاب حضرت پیش رفتند و حضرت بر ناقه تندروي سوار بود و چون
بعقبه بالا رفت جبرئیل ندا کرد آن حضرت را که یا محمد (ص) این جماعت در کمین تو نشستهاند که تو را بیخبر هلاك کنند
پس حضرت بعقب نگاه کرد و گفت کیست اینکه در عقب هست حذیفه گفت منم حذیفه گفت بمن فرمود شنیدي آنچه من
شنیدم گفتم بلی یا رسول اللَّه گفت 109 پنهان کن چون بنزد ایشان رسید ندا کرد ایشان را بنامهاي ایشان و نامهاي
پدران ایشان چون نداي آن حضرت را شنیدند بزیر رفتند و داخل قافله شدند و حضرت بشتران ایشان رسید و شناخت که شتران
صفحه 76 از 214
کدام جماعت است چون از عقبه بزیر آمد فرمود که چه جهت دارد که جماعتی در کعبه هم سوگند شدهاند که اگر محمد بمیرد یا
کشته شود نگذارند که امر خلافت باهلبیت او برسد پس بعد از آن چنین قصدي نسبت بمن میکنند چون این را شنیدند بخدمت
آن حضرت آمدند و سوگند یاد کردند که این اراده نکردهاند پس حقتعالی این آیه را فرستاد یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَۀَ
الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْ لِهِ فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا
یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِیماً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِ یرٍ یعنی سوگند یاد میکنند بخدا که نگفتهاند آنچه
بایشان نسبت دادند و البته گفتند کلمه کفر را و کافر شدند بعد از اظهار اسلام خود و قصد کردند امري را که بآن نرسیدهاند کلبی
و مجاهد از مفسران عامه گفتهاند که مراد آنست که قصد کردند که شتر آن حضرت را رم دهند و حضرت را هلاك کنند عیبی
نتوانستند کرد دین اسلام را مگر آنکه غنی گرداند ایشان را خدا و رسول او از فضل خود پس اگر توبه کنند بهتر خواهد بود از
براي ایشان و اگر پشت بگردانند بر حق عذاب خواهد کرد خدا ایشان را عذابی دردآورنده در دنیا و آخرت و نخواهد بود ایشان را
در زمین دوستی و نه یاري و در حدیث طولانی حذیفه مذکور است که آن عقبه مسمی بود به هرش و حضرت مرا و عمار را طلبید
و مرا امر کرد که مهار ناقه را بکشم و عمار را امر کرد که ناقه را از عقب براند چون بسر گردنگاه رسیدیم آن چهارده نفر منافق
دبهها را پر از ریگ کرده بودند از عقب ناقه آمده بودند و دبهها را زیر پاي ناقه انداختند و نزدیک بود که رم کند حضرت صدا زد
باو که ساکن باش بر تو باکی نیست پس خدا ناقه را بسخن در آورد بزبان عربی ظاهرکننده فصیح و عرض کرد بخدا سوگند یا
رسول اللَّه که حرکت نمیدهم دست را از جاي دست و پا را از جاي پا تا تو بر پشت منی چون دیدند که ناقه رم نکرد نزدیک
آمدند که ناقه را بیندازند پس من و عمار شمشیر بر کشیدیم و رو بایشان رفتیم و شب تاري بود پس ایشان ناامید شدند از آنچه
اراده کرده بودند پس برقی ساطع شد حذیفه همه را شناخت و حذیفه گفت نه نفر از قریش بودند أبو بکر و عمر و عثمان و طلحه و
عبد الرحمن بن عوف و سعد ابن ابی وقاص و ابو عبیده جراح و معاویۀ بن ابی سفیان و عمرو بن 110 عاص و پنج
نفر دیگر ابو موسی اشعري و مغیرة بن شعبه و اوس بن حدثان و ابو هریره و ابو طلحه انصاري مؤلف گوید که حدیث حذیفه اگر
چه فواید بسیار دارد اما بسیار طولانی است و مناسب این رساله نیست و سایر احادیث نیز در این باب بسیار است و آنچه ایراد
نمودیم از براي منصف کافی است و ابن کثیر شافعی در احوال طبري گفته است که من کتابی از او دیدم که احادیث غدیر را در
آن جمع کرده بود و جلد بزرگی بود و کتاب دیگر که در آن طرق حدیث طبري را جمع کرده است و از ابو المعالی جوفی نقل
کرده است که او تعجب میکرده و میگفته در بغداد در دکان صحاف کتابی دیدم که روایات حدیث غدیر را در آن جمع کرده
بودند و بر پشتش نوشته بودند که جلد بیست و هشتم از طرق حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه و بعد از این جلد بیست و نهم است
و بسیاري از علماي مخالفین اقرار بتواتر این حدیث نمودهاند و سید مرتضی در کتاب شافی گفته است که ما هیچ فرقهاي از فرق
اسلام را ندیدهایم که انکار اصل حدیث غدیر کرده باشد بلکه اختلاف در دلالت بر خلافت کردهاند. پس اکنون بعون اللَّه تعالی
اثبات دلالت بر امامت مینمائیم بدو امر (اول) آنکه مولی بمعنی اولی بامر و اولی بتصرف که مطاع باشد در هر چه امر کند آمده
است (دویم) آنکه در این مقام این معنی مراد است (اول) آنکه ما معنی الفاظ را باطلاق اکابر عربیت و بیان ایشان میدانیم و همه
این معنی را در نظم و نثر خود بیان کردهاند و ابو عبیده که در لغت مدار بر سخن او است در تفسیر حقتعالی که مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ
مَوْلاکُمْ گفته است که معنی مولیکم آن است که آتش جهنم اولی است بشما و بیضاوي و زمخشري و سایر مفسران در این آیه این
معنی را گفتهاند و اتفاق کردهاند مفسران در قول حقتعالی وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مراد آنست که ایشان
اولی و احقند بمیراث و قراء و سایر اهل عربیت تصریح کردهاند بآنکه مولی و اولی بیک معنی مستعمل میشود و اکابر بلغاء و شعراء
در اشعار بسیار باین معنی استعمال کردهاند و ذکر آنها موجب تطویل کلام است و ابو القاسم انباري از براي مولی هشت معنی گفته
است و از جمله آنها اولی بشیء است و ابن اثیر در نهایه گفته است که اسم مولی در حدیث مکرر واقع شده است و آن اسمی است
صفحه 77 از 214
که بر جماعت بسیار اطلاق میکنند و بر رب و مالک و منعم و آزادکننده و یار و دوست و تابع و پسر عم و هم سوگند و کسی که
پیمانی با او بسته باشند و بنده و آزاد شده و کسی که انعامی بر او شده باشد و هر که متولی امري شود و قیام بآن نماید و مولی و
ولی آن امر است و از جمله اینست حدیث من کنت مولاه فعلی 111 مولاه بر اکثر این معانی محمول میشود و از
جمله حدیث اینست که هر زنی نکاح کند بیرخصت مولاي خود نکاح او باطل است و بروایت دیگر ولیها وارد شده است یعنی
کسی که متولی امر اوست و صاحب کشاف گفته است که در آیه أَنْتَ مَوْلانا یعنی تو آقاي مائی و ما بندگان توایم یا یاور مائی یا
متولی امور مائی (و اما دویم) که مراد از ولی در این مقام صاحب اختیار کل و اولی بتصرف و تدبیر امت است بچند وجه اثبات
مینمائیم: اول آنکه گوئیم که آزاد شده و هم سوگند معلوم است که مراد نیست زیرا که این دو صفت در آن حضرت نبود اول
ظاهر است و ثانی از براي آنکه آن حضرت هرگز هم سوگند احدي نمیشد که باو عزت بیابد و بعضی از معانی هست که معلوم
است که مراد نیست زیرا که فی نفسه باطلست مانند آزادکننده و مالک و همسایه و داماد و پشت سر و پیش رو و بعضی هست که
معلوم است که مراد نیست براي آنکه بیفایده است مانند پسر عم و قسم دیگر آنست که بدلیل معلوم میشود که مراد نیست مانند
ولایت و محبت دینی و یاري در دین و ولاي عتق زیرا که بر همه کس معلومست وجوب ولایت و نصرت مؤمنان و قرآن مجید
ناطق است بآن پس براي چنین امر واضحی گنجایش نداشت که مردم را در چنین وقتی باین اهتمام جمع کند و همچنین اگر مراد
ولاي عتق بود تعلق آن به پسر عم امر معلومی بود در جاهلیت و در اسلام و احتیاج باین اهتمام نداشت و ایضا گفتن عمر اصبحت
مولاي و مولی کل مؤمن و مؤمنه منافی این احتمالست پس میباید که مراد اولی به تدبیر امور امت و امر و نهی ایشان باشد و این
معنی امامت است این وجهی است که سید مرتضی ذکر کرده است و فقیر را چند تقریر دیگر بخاطر قاصر میرسد (اول) آنکه اکثر
مخالفین مانند قوشجی و غیر او احتمالی که دادهاند از روي اضطرار آنست که مراد ناصر و محب باشد و بر هیچ عاقل پوشیده نیست
که بیان این معانی موقوف نبود بر جمع کردن مردم در چنین وقتی و در میان راه فرود آمدن و بسیاري از احکام از این ضرورتر بود
که حضرت این اهتمام در بیان آنها نفرمودند و این حکم را بمردم گفتن ضرور نبود بلکه بایست حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام
را وصیت کند که یاري کن هر که من او را یاري میکردم و دوست بدار هر که من او را دوست میداشتم و در خبر دادن مردم باین
امر فایده معتد به نبود مگر آنکه مراد بآن نوعی از محبت و نصرت باشد که امرا را نسبت برعایا میباشد یا مراد جلب محبت ایشان
باشد نسبت بآن حضرت و واجب بودن متابعت ایشان را چون یاري میکند ایشان را در جمیع مواطن و دوست میدارد ایشان را بجهۀ
ایمان پس باز مدعاي ما ثابت است (دویم) آنکه بر تقدیري که محب و ناصر مراد باشد بقراین خصوصیات 112
این واقعه هر عاقلی که باشد علم بهم میرساند که مقصود اصلی امامت و خلافت است چنانچه اگر فرض کنیم که یکی از پادشاهان
نزدیک وفاتش جمیع لشکر خود را جمع کند و دست شخصی را بگیرد که اقرب اقارب و مخصوصترین خلق باشد باو بگوید هر
که من دوست و یاور او بودم این مرد دوست و یاور اوست بعد از آن دعا کند یاور او را و لعنت کند خاذل او را و این سخن را
نسبت بدیگري نگوید و خلیفه دیگر از براي خود تعیین ننماید گمان ندارم احدي از رعایاي او شک کند در آنکه مراد خلافت او
است و تطمیع مردم در نصرت و محبت و ترغیب ایشان در اطاعت او (سیم) آنکه هرگاه پادشاه نافذ الحکمی در حق مرد ضعیف
بیمعاونی بگوید که هر که من یاور اویم فلان یاور اوست قبیح مینماید چه ظاهر است که از پادشاه یاري همه کس میآید و از آن
مرد ضعیف اگر اعانتی بیاید اعانت جماعت قلیلی خواهد بود پس این سخن بحسب عرف و عادت دلالت میکند بر آنکه باید آن
شخص که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم این سخن را در حق او گوید مرتبهاش بحسب دین و دنیا نزدیک بمرتبه آن
حضرت باشد و اقلا ولایتی و نفاذ حکمی داشته باشد و در محبت نیز مثل این سخن را میتوان گفت پس بر هر تقدیر این عبارت
دلالت بر امامت دارد. وجه دویم از وجوهی که دلالت بر آنکه مراد بمولی اولی بتصرف و امام است آنست که در اکثر احادیث
گذشته قرینهاي هست بر آنکه مراد امامتست زیرا که در اول کلام فرمود آیا نیستم اولی بشما از جانهاي شما و بعد از آن فرمود پس
صفحه 78 از 214
هر که من مولاي اویم علی مولاي اوست پس هر که عارف باسالیب کلام است میداند که آن سؤال اول قرینه واضحه است بر آنکه
مراد بمولی اولی است که پیش گذشته است و چون اولی در کلام سابق مقید بچیزي و بحالی از احوال نیست پس افاده عموم
میکند زیرا که اهل عربیت گفتهاند که حذف مطلق افاده عموم میکند که قرینه بر خصوص وقتی و حالی نبوده باشد و الا الغاز در
کلام لازم میآید خصوصا که در اینجا من انفسکم مذکور شده و آدمی را هست که هر تصرف مشروع در نفس خود بکند و
متولی هر امر مشروع که خواهد بشود پس هرگاه او اولی از نفس باشد پس رسد او را که هر امري که خواهد نسبت بایشان بکند و
هر تدبیري که مصلحت داند در امور دین و دنیاي ایشان بعمل آورد و ایشان را باو اختیاري نباشد و معنی امامت همین است و ایضا
معلوم است که آنچه حضرت اول از ایشان سؤال نمود و طلب اقرار از ایشان فرمود آن معنی است که حقتعالی در قرآن مجید براي
آن حضرت اثبات فرموده است که النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ و مفسران اجماع کردهاند بر آنکه مراد از آیه آنست که بیان
کردیم چنانچه زمخشري 113 در کشاف گفته است که اولی است نبی بمؤمنان در هر چیزي از امور دین و دنیا از
نفس ایشان و لهذا مطلق فرمود و مقید بقیدي نکرد پس واجب است بر ایشان که آن حضرت احب باشد بسوي ایشان از جانهاي
ایشان و حکم او نافذتر باشد بر ایشان از حکم ایشان و حق او لازمتر باشد بر ایشان از حق جانهاي ایشان و شفقت ایشان بر آن
حضرت مقدم باشد بر شفقت ایشان بر نفسهاي خود و آنکه جان خود را بذل کنند نزد او و فداي او گردانند هرگاه امر عظیمی رو
دهد جان خود را وقایه او گردانند در جنگها و آنکه متابعت نکنند امري را که نفسهاي ایشان دعوت میکند بسوي آن یا منع میکند
از آن و متابعت کنند هر امري را که حضرت ایشان را بآن بخواند و ترك کنند آنچه ایشان را از آن منع فرماید و سایر مفسران نیز
چنین گفتهاند پس از سیاق کلام معلوم است که مراد اثبات آن اولویتست که حضرت رسول (ص) داشت از براي حضرت امیر و
آنچه بعضی از متعصبان عامه مثل ملا علی قوشجی و غیر او گفتهاند که اللهم وال من والاه قرینه این ستکه مراد از مولی محب یا
ناصر است باطل است بلکه قرینه معنی اولویت است بچندین وجه (وجه اول) آنکه چون از براي آن حضرت اثبات ریاست عامه و
امامت کبري نمود تمشیت آن محتاج بود بعساکر و اعوان ناصر خیرخواه و اثبات چنین مرتبهاي از براي یک کس در میان جماعت
بسیار موجب هیجان حسد و عداوت بود که مظنه ترك نصرت و اعانت است خصوصا با وجود آنچه میدانست از کینههاي دیرینه
که در سینههاي منافقان حاضر بود تأکید آن نمود بدعا کردن از براي اعوان و لعن کردن بر کسی که تقصیر در شأن او نماید و ایضا
معلوم است که این قسم دعاها مخصوص امر او اصحاب ولایتست و مناسب آحاد رعیت نیست. وجه دویم آنکه این دعا دلالت
میکند بر عصمت که لازم امامتست زیرا که اگر معصیت از او صادر شود واجب خواهد بود بر کسی که علم بهم میرساند آنکه
منعش کند و ترك موالاة بلکه اظهار معادات او نماید پس چنین دعائی از آن حضرت براي کسی بدون قیدي دلالت میکند بر آنکه
آن شخص هرگز بر حالی نخواهد بود که مستحق ترك موالاة و نصرت گردد وجه سیم که اگر مراد بمولی اولی باشد چنانچه ما
میگوئیم مقصود از این کلام طلب موالات و متابعت و نصرت خواهد بود از قوم و اگر مراد ناصر و محب باشد چنانچه آنها میگویند
مقصود بیان آن خواهد بود که آن حضرت ناصر و محب ایشانست پس دعا از براي کسی که موالات و نصرت او کند باول انسب
خواهد بود از ثانی چنانکه بر متأمل ظاهر است. وجه چهارم آنست که از اخبار عامه و خاصه ظاهر شد که آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ
دِینَکُمْ 114 دو روز غدیر نازل شد و سیوطی که از اکابر متأخرین مخالفین است در کتاب اتقان از ابو سعید خدري
و ابو هریره روایت کرده است که این آیه در روز عید غدیر نازل شد و این دلیلست بر آنکه مراد بمولی معنی است که بامامت
کبري بر میگردد زیرا که امري که سبب کمال دین و تمام شدن نعمت بر مسلمین باشد بلکه اعظم متمم آنها باشد آن امامتست که
بآن تمام میشود نظام دنیا و دین و باعتقاد به آن قبول میشود اعمال مسلمین. وجه پنجم آنست که در اخبار مستفیضه عامه و خاصه
وارد شده است که آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ تا آخر در این واقعه نازل شد چنانچه بعضی گذشت و فخر راضی
در تفسیر کبیر از جمله محتملات نزول آیه کریمه گفته است که این آیه نازل شد در فضل علی علیه السّلام و چون نازل شد دست
صفحه 79 از 214
علی را گرفت و گفت من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله پس عمر او
را ملاقات کرد و گفت گوارا باد ترا اي پسر ابو طالب صبح کردي مولاي من و مولاي هر مؤمن و مؤمنه پس گفته است این قول
ابن عباس است و براء بن غارب و محمد بن علی و ثعلبی در تفسیر و حسکانی در شواهد التنزیل و جماعت بسیار روایت کردهاند
که این آیه در امر غدیر نازل شد و این صریح است در آنکه مراد بمولی امام و خلیفه است زیرا که تهدید کردن یا آنکه اگر تبلیغ
نکند هیچ رسالت او را تبلیغ نکرده است و خوف حضرت از تبلیغ که مبادا موجب اثاره فتنه بشود با آنکه حقتعالی ضامن شد که او
را از شر منافقان نگاهدارد اینها همه دلیل است بر آنکه آن امري که مأمور بتبلیغ آن گردیده بود باید امري باشد که ابلاغ آن
موجب اصلاح امور دین و دنیاي مردم گردد و بآن براي مردم تا روز قیامت حلال و حرام ظاهر گردد و شرایع دین بآن محفوظ ماند
از ضیاع و تغییر و تبدیل و قبول آن بر طبع مردم دشوار باشد و احتمالاتی که ایشان در لفظ مولی گفتهاند هیچیک مظنه این قسم
امور نیست مگر خلافت و امامت آن حضرت که بآن باقی میماند آنچه حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تبلیغ آن نموده
بود از احکام دین و ایمان و بآن منتظم میگردد امور مسلمانان و از جهت کینهها که از آن حضرت در سینهها داشتند مظنه ثوران
فتنهها بود از منافقان لهذا حقتعالی ضامن شد نگاهداشتن آن حضرت را از شر ایشان. وجه ششم آنست که اخبار خاصه و عامه که
مشتمل است بر نص صریح در این واقعه نزد کسی که اندك انصافی داشته باشد متواتر بالمعنی است و اگر از این قول تنزل کنم لا
اقل قرینه میتواند شد بر اینکه مراد بمولی معنی است که متضمن امامت است خصوصا هرگاه 115 ضم شود با آن
آنچه جاري شده است عادت پیغمبران و پادشاهان و امراء بر آنکه نزدیک وفات خود خلیفه تعیین میکردند و در اکثر اخبار مذکور
است که نزدیک شده است که من از میان شما بروم بآن قراین دیگر که سابقا مذکور شد. وجه هفتم آنست که از نظم و نثر آن
جماعتی که در آن مجمع حاضر بودند ظاهر میشود که همه معنی خلافت را فهمیدهاند از این کلام مانند حسان بن ثابت که در
کتب سیر و غیر آن مذکور است که از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرخص شد و در این باب قصیده گفت و حضرت
او را تحسین کرد و سایر شعراء و صحابه و تابعین مثل حارث بن نعمان فهري که این معنی را فهمیده بود و حضرت تصدیق او کرد
چنانکه گذشت و امثال این بسیار است و این اقوي دلایل است بر آنکه مراد آن حضرت این بوده و عجب دارم از بیشرمی علماء
مخالفین که در مقامات دیگر بنقل یک راوي یا دو راوي اکتفا مینمایند و باندك اشاره و ایماء در کلام پر مطالب عظیمه استدلال
میکنند و چون بمسئله امامت میرسند قناع حیا را از سر میکشند و در حصار منع میگریزند عصمنا اللَّه و ایاهم من العصبیۀ و العناد و
هدینا الی سبیل الرشاد.
فصل دویم در حدیث منزلت است
و آن از طرق عامه و خاصه متواتر است و ما به الاشتراك همه آنست که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در مواطن بسیار
به حضرت امیر علیه السّلام فرمود که انت منی بمنزلۀ هارون من موسی و در اکثر روایات این تتمه را دارد الا انه لا نبی بعدي یعنی
تو از من بمنزله هارونی از موسی مگر آنکه پیغمبري نیست بعد از من و ما در این مقام اکتفا مینمائیم بچند حدیث که در صحاح
ایشان مذکور و موجود است چنانکه صاحب جامع الاصول از صحیح بخاري و صحیح ترمدي روایت کرده است از سعد بن ابی
وقاص که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در غزوه تبوك علی علیه السّلام را در مدینه گذاشت علی علیه السّلام گفت یا
رسول اللَّه مرا در میان زنان و اطفال میگذاري حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود آیا راضی نیستی که از من بمنزله
هارون باشی از موسی و در روایت ترمدي گفت غیر آنکه نیست پیغمبري بعد از من و در صحیح مسلم باز روایت کرده است
مجموع این روایت را و از ابن مسیب روایت کرده است که روایت این حدیث از سعد بمن رسید خواستم که مشافهۀ این حدیث را
از سعد بشنوم رفتم بنزد سعد و گفتم تو این حدیث را از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله شنیدي پس انگشتهاي خود را در
صفحه 80 از 214
گوشهاي خود گذاشت و گفت بلی اگر نشنیده باشم هر دو گوش من کر شود و ایضا در جامع الاصول از صحیح ترمدي روایت
کرده است از جابر انصاري مجموع این حدیث را و ایضا از حدیث صحیح مسلم و حدیث ترمدي روایت کرده است که معاویۀ بن
ابی سفیان سعد بن ابی- 116 وقاص را امیر کرد و باو گفت چه مانع است تو را از آنکه سبب کنی و دشنام دهی
ابو تراب را سعد گفت تا در خاطر من هست آن سه چیز که در حق علی علیه السّلام شنیدهام هرگز او را سب نخواهم کرد و اگر
یکی از آنها از براي من میبود دوستتر میداشتم از آنکه شتران سرخ موي عالم از من باشد شنیدم از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله
و سلّم باو میگفت در وقتی که او را در بعضی از غزوات در مدینه گذاشت و علی علیه السّلام گفت مرا با زنان گذاشتی و ذکر
کرد همان را که در حدیث سابق مذکور شد اما در اینجا گفت الا انه لا نبوة بعدي یعنی مگر آنکه نبوت و پیغمبري بعد از من
نیست پس سعد گفت شنیدم که در روز خیبر میگفت البته خواهم داد علم را فردا بمردي که دوست میدارد خدا و رسول او را و
دوست میدارد او خدا و رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را همه ما گردن کشیدیم که شاید بما دهد پس گفت علی را بطلبید
چون حاضر شد دیدهاش رمد داشت و درد میکرد آب دهان مبارك خود را بر دیده او مالید و علم را باو داد پس خدا بر دست او
فتح کرد چون آیه مباهله نازل شد و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) را طلبید و گفت خداوندا اینها اهل بیت منند و ابن عبد البر
در کتاب استیعاب که معتبرترین کتب ایشانست گفته است که حضرت امیر علیه السّلام در هیچ غزوه از غزوات که حضرت رسول
(ص) در آن حاضر بود تخلف نمینمود تا بمدینه هجرت میکرد مگردد جنگ تبوك که حضرت رسول (ص) او را براي حراست
مدینه و محافظت عیال خود در مدینه گذاشت و گفت انت منی بمنزلۀ هارون من موسی الا انه لا نبی بعدي و گفته است این حدیث
را جماعت بسیار از صحابه روایت کردهاند و از ثابتترین روایات و صحیح ترین آنها است روایت کرده است این را از رسول خدا
از سعد بن ابی وقاص و طریقها بسعد بسیار است و روایت کرده است این حدیث را از ابن عباس و ابو سعید خدري و ام سلمه و
اسماء بنت عمیس و جابر بن عبد اللَّه و جماعت بسیاري که ذکر آنها بتطویل میانجامد و فاطمه دختر امیر المؤمنین علیه السّلام
روایت کرده است از اسماء بنت عمیس که گفت شنیدم رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با علی میگفت انت منی بمنزلۀ
هارون من موسی الا انه لیس بعدي نبی و بروایت ابن عباس بعد از آن گفت تو برادر منی و صاحب منی یعنی مصاحب منی و ابن
عقده حافظ که جمیع طوایف او را ثقه میدانند کتاب بزرگی تصنیف کرده است از براي خصوص سندهاي این حدیث و ابن حنبل
در مسند خود که بمنزله صحاح ایشانست این حدیث را بسندهاي بسیار از جمع کثیري از صحابه روایت کرده است و ابن اثیر در
تاریخ کامل از محمد بن اسحاق دیلمی در فردوس الاخبار از عمر بن الخطاب روایت کرده است که رسول خدا با علی گفت تو
اول مسلمانی در اسلام و اول مؤمنانی در ایمان و تو از من بمنزله هارونی از موسی و قاضی 117 علی بن محسن
تنوخی که از علماي عامه است این حدیث را از علی علیه السّلام و عمر و سعد بن ابی وقاص و ابن مسعود و ابن عباس و جابر
انصاري و ابو هریره و ابو سعید و جابر بن سمره و مالک بن الحویرث و براء بن غارب و زید بن ارقم و ابو رافع و عبد اللَّه بن اوفی و
برادرش زید و ابو شریحه و حذیفۀ ابن اسید و انس بن مالک و ابو بریده اسلمی و ابو ایوب انصاري و عقیل بن ابو طالب و جیش بن
جناده و معاویۀ بن ابی سفیان و ام سلمه و اسماء بنت عمیس و سعد بن المسیب و امام محمد باقر علیه السّلام و حبیب بن ابی ثابت و
فاطمه بنت علی علیه السّلام و شرحیل بن سعد روایت کرده است و گفته است همه از حضرت رسول روایت کردهاند و ابن حجر در
کتاب فتح الباري شرح صحیح بخاري گفته است در شرح این حدیث که در روایت ابن مسیب این زیادتی هست که بعد از آنکه
حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم این سخن را با حضرت امیر علیه السّلام گفت حضرت امیر علیه السّلام دو مرتبه گفت
راضی شدم و گفته است که در اول روایت براء بن غارب و زید بن ارقم این زیادتی هست که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم با علی گفت با من میباید در مدینه بمانم یا تو بمانی چون حضرت امیر علیه السّلام این را شنید در مدینه ماند پس شنید که
جمعی از منافقان میگویند علی را در مدینه گذاشت که آن را آزرده بود حضرت امیر علیه السّلام از پی آن حضرت رفت و گفت
صفحه 81 از 214
مردم چنین میگویند حضرت فرمود که آیا راضی نیستی که از من بمنزله هارون باشی از موسی مگر آنکه بعد از من پیغمبري نیست
پس ابن حجر گفته است که اصل حدیث را غیر سعد از علی علیه السّلام و عمر و ابو هریره و ابن عباس و جابر بن عبد اللَّه و براء بن
غارب و زید بن ارقم و ابر سعید خدري و انس بن مالک و جابر بن سمره و جیش بن جناده و معاویه و اسماء بنت عمیس و غیر
ایشان روایت کردهاند و جمیع طرق آن را ابن عساکر در ترجمه علی ذکر کرده است تمام شد سخن ابن حجر و سید رضی رضی
اللَّه عنه در نهج البلاغه که مقبول الطرفین است روایت کرده است از حضرت امیر المؤمنین که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم باو گفت تو میشنوي آنچه من مشنوم و تو میبینی آنچه من میبینم مگر آنکه تو پیغمبر نیستی بلکه وزیر منی و امور تو بخیر
راجعست و ابن ابی الحدید که از مشاهیر علماء و محدثین عامه است در شرح این سخن بعد از آنکه اخبار بسیار مؤید این کلام نقل
کرده گفته است دلیل آنکه آن حضرت وزیر حضرت رسول بوده است از نص کتاب و سنت آنست که حق تعالی از حضرت
موسی (ع) نقل کرده است که گفت وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِي و رسول خدا صلّی
اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود در حدیثی که اجماع بروایت آن کردهاند جمیع فرقههاي اسلام که تو از من بمنزله هارونی از موسی
مگر آنکه بعد از من پیغمبري نیست پس ثابت گردانید از براي آن حضرت جمیع مراتب و منازل هارون را از موسی حق الیقین،
ص: 118 پس باید وزیر حضرت رسول باشد و محکم کننده پشت او باشد و تقویت کننده امر او باشد و اگر نه آن بود خاتم
پیغمبران بود هرآینه شریک در پیغمبري او هم میبود و باز ابن ابی الحدید در موضع دیگر از شرح نهج البلاغه گفته است که
حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در روز شوري گفت بآن پنج نفر که عمر با او شریک کرده بود آنها را در میان شما کسی هست
بغیر من که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باو گفته باشد که تو از من بمنزله هارونی از موسی مگر آنکه پیغمبري نیست
بعد از من همه گفتند نه و صاحب صواعق محرقه بآن تعصب و عنادش که اعدي عدو حضرت امیر علیه السّلام بوده است و از همه
خوارج بدتر است تصحیح این کرده است اما منع تواترش کرده است و کدام متواتر از این واضحتر و قطعیتر میباشد که هر یک از
محدثین ایشان از جماعتی بسیار از صحابه روایت کردهاند که ایشان قول هر یک از آنها را در هر امري از اصول و فروع دین حجت
میدانند چنانچه از تتبع کتب ایشان ظاهر است و در کتب عقاید در بسیاري از اصول دین هر حدیثی که در یکی از صحاح ایشان
مذکور است استدلال کردهاند قطع نظر از احادیث متواتره در طرق شیعه که هر یک از ائمه (ع) روایت کردهاند اما در وجه استدلال
باین حدیث متواتر بر امامت آن حضرت بچند وجه تقریر آن میتوان کرد. اول آنکه ظاهر منزله عموم است بحسب عرف خصوصا
هرگاه بعضی از منازل آن را استثناء کند که در این صورت صریح میشود در عموم بقیه افراد مستثنی منه مثل آنکه اگر کسی گوید
که فلان مرد بمنزله من است مگر آنکه بخیل است همه کس چنین میفهمد که در غیر جود در کمال صفات دیگر مثل اوست پس
این کلام دلالت کرد بر اینکه جمیع نسبتها که در میان موسی و هارون بود باید که در آن حضرت باشد بغیر پیغمبري و این معلوم
است که از جمله نسبتها خلافت بر امت بود چنانچه میگفت که اخلفنی فی قومی پس هرگاه موسی غایب میشد هارون خلیفه او بود
پس باید این حالت نیز از براي حضرت امیر علیه السّلام ثابت باشد و این غیر معنی پیغمبریست که استثناء شده است اگر گویند گاه
باشد خلافت در حال حیوة مراد باشد جواب گوئیم که استثناء پیغمبري بعد از وفات صریح است در اینکه مراد اعم است و الا
احتیاج باستثناء نبود با آنکه خلاف ظاهر لفظ است. وجه دوم آنکه از جمله منازل هارون آن بود که او افضل بود از جمیع امت
موسی علیه السّلام پس باید که حضرت امیر نیز افضل باشد از جمیع امت آن حضرت و تفضیل مفضول قبیح است عقلا چنانچه
دانستی. وجه سیم آنکه از احادیث متواتره معلوم است که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم این سخن را
119 در مقامات متعدده فرموده اگر مطلب منزله مخصوصی بود در وقایع متباینه نمیفرمود مثل آنکه در مسدود کردن درها از مسجد
و مفتوح کردن در خانه آن حضرت را این را فرمود و در تسمیه حسن و حسین و محسن (ع) باسماء اولاد هارون شبرو شبیر و
مبشر این را نیز فرمود و در استخلاف مدینه نیز فرمود و در نصب غدیر نیز این را فرمود پس معلوم شد که همه منازل مراد است
صفحه 82 از 214
خصوصا منزله خلافت. وجه چهارم آنکه مشهور بلکه متواتر است که آنچه در بنی اسرائیل واقعشده است در این امت مثل آن واقع
میشود چنانچه صاحب نهایه و دیگران گفتهاند که در احادیث بسیار واقعشده است لترکبن سنن من قبلکم حذو النعل بالنعل و القذة
بالقذة یعنی مرتکب خواهید شد طریقه آنها را که پیش از شما بودند مانند دوتاي نعل که با هم موافقند و مانند پرهاي تیر که با هم
برابرند و در بعضی از روایات وارد شده است که اگر داخل سوراخ سوسماري شده باشند شما هم خواهید شد و در میان بنی
اسرائیل امري عظیمتر از قضیه عجل و سامري حادث نشد پس باید که در این امت مثل این نیز واقع شود و در این امت امري که
شبیه بآن باشد بغیر آن نبود که دست از متابعت خلیفه او برداشتند و او را ضعیف گردانیدند و منافقان بر او غالب شدند و مؤیدش
آنست که عامه و خاصه روایت کردهاند که چون امیر المؤمنین را براي بیعت أبو بکر بمسجد آوردند رو بقبر حضرت رسول صلّی
اللَّه علیه و آله و سلّم کرد و آیهاي را خواند که مشتمل بود بر تظلم هارون نزد موسی و شکایت از قوم خود و گفت ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ
اسْتَضْ عَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی یعنی اي فرزند مادر من بدرستی که قوم مرا ضعیف گردانیدند و نزدیک بود مرا بکشند. وجه پنجم
آنکه جماعتی از مخالفان نقل کردهاند که وصایت و خلافت موسی منتقل شد باولاد هارون پس از جمله منازل هارون از موسی
آنست که اولاد او خلیفه و اوصیاي او بودند پس بمقتضاي منزلت باید حسن و حسین (ع) که باتفاق عامه و خاصه مسمی بنامهاي
پسرهاي هارون شدند خلیفههاي حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشند پس پدر ایشان نیز باید خلیفه آن حضرت باشد
بمقتضاي اجماع مرکب و از جمله آنها که از علماء مخالفین این را ذکر کردهاند محمد شهرستانی است که در کتاب ملل و نحل در
اثناي بیان احوال یهود گفته است که امر پیغمبري مشترك بود میان موسی و برادرش هارون چون موسی گفت أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِي
پس هارون وصی موسی بود و چون هارون در حیوة موسی فوت شد منتقل شد وصایت بیوشع بامانت که برساند بشبر و شبیر اولاد
هارون بر سبیل استقرار زیرا که وصایت و امامت گاه مستقر 120 میباشد و گاه مستودع وجه ششم آنکه در
خصوص غزوه تبوك حضرت امیر را خلیفه کرد بر مدینه و عزلش معلوم نشد پس باید که بعد از وفات نیز خلیفه باشد و اگر از این
منازل و مراتب همه تنزل کنیم در این شک نیست که دلالت بر نهایت قرب و محبت و اختصاص میکند بر صاحب منزلت هارونی و
اخوت روحانی و اختصاص جسمانی و قرابت نسبی با مناقب جلیله که بر عالمیان ظاهر است کسی را که هیچ جهتی از جهات
نداشته باشد بغیر از اسنیت در کفر که عین نقص است و شایبه کمال در او نیست مقدم داشتن عین خطا است و نزد هیچ عاقل روا
نیست و اللَّه الهادي الی سواء السبیل.
فصل سیم در